|
آقا سعید 2
جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, :: 11:30 قبل از ظهر :: نويسنده : س ع ی د
این و همیشه یادت باشه عزیزم : ****صبرت**** که تموم شد نرو !!! ***(معرفت)*** تازه از اینجا شروع میشه...!!
********
ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﻫﻢ ﻣﺜـــﻞ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﻋـــﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺷﮏ ﻧﮑﻦ
گاه دلتنگ ميشوم ، دلتنگتر از همه دلتنگی ها ، گوشه ای مينشينم و حسرت ها را میشمارم ، باختن ها را و صدای شکستن ها را و وجدانم را محاکمه میکنم: من کدامین قلب را شکستم و کدامین امید را نا امید کردم و کدامین احساس را له کردم و کدامین خواهش را نشنیدم و به کدامین دلتنگی خندیدم که اینجا چنین دلتنگم!
خدایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا...
کدامین پل در آسمانت شکست
که
هیچ کس به خانه آرزوهایش نمی‌رسد..
نبودنت را ، تــــــاب مي آورم!!
رفتنت را ، تحمـــــّل ميکنم!!
فراموش شدنم را ، بــــاور ميکنم...!!
امــــــا...
فــــــراموش کردنــــــت...ديگر...کـــــارِمــــــن نــــــيست ...!!
********
آره عاشقت میشم آره لایقت میشم اگه تو بزنی به دریا آره قایقت میشم~ آره عاشقت منم ... آره لایقت منم آره زندنی زندون دقایقت منم اون که تورو دوست داشت یه دفعه تنها گذاشت رفتش با یکی دیگه یاد تورو جا گذاشت اون که می گفت همیشه زندگی بی تو نمیشه حالا چی میخوای بگی رفتش واسه همیشه می گم اشکالی نداره عشق موندگاره تو نباشی یکی دیگه این میشه راه چاره~~ ♥ ♥
********
خود را در آغوش بگیر و بخواب ... هیچ کس آشفتگی ات را شانه نخواهد زد ! این جمع ؛ پر ازتنهاییست ... !!
عشق مثه گنجشك ميمونه!اگه شل بگيريش ميپره...اگه سفت بگيريش ميميره...بايد يه جوري بگيريش كه آروم برينه كف دستت
بیا بوست کنم لیاقت می خواهد واژه " ما " شدن لیاقت می خواهد "شریک " شدن تو خوش باش به همین "با هم " بودن های امروزت من خوشم به خلوت تنهایی ام تو بخند به امروز من... من می خندم به فرداهای تو...
بـه جــان ِ چشـمانت قــسم !ایـن بـار چـنان رفــتنی ام ،کـه کـاسه های ِ آب را هـم قسـم دهـی !نـه آن روزهــا بـرمیگــردند ..و ، نـه مـن !!
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست بین من وعشق تو دمی فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن وگوش به من کن گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست
پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست
رفتی تو خدا پشت وپناهت به سلامت بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
مــــرد است دیگر! گاهی تند می شود گاهی عاشقانه میگوید.. مــــرد است دیگر غرورش آسمان و دلش دریاست.. تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مــــرد ؟؟ ... تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبردارد و بالشش! مــــرد را فقط مــــرد میفهمد و مــــرد ...
امروزرابراي عشق به عزيزانت غنيمت شمار،شايدفردااحساسي باشداماعزيزي نباشد
********
خداوندا گاه فکر میکنم : تـو سمفـونـی ِ زیبـــای ِ شَکسـتن ِ ایــن دل ِ لَعنتــی را دوستـــ داری بـــاشـد, اگـــر تـــو مـی خــواهــی،بــــاشد مـی شِکنــَـــم بــــاز هَـــم.. مــی شِنـــــوی... تا به کدامین لحظه قرار است بشِکنــَـــم خدایــا! و عشق فراموش نشدنی ام را نبیـــنم! بـــَس نیســـت ؟!! چـــــــرا تــــــمام نمـــــی کنـــــی دلتنگیــــ ام را ؟ یـــــــا جانـــــــــم را بگــــــــــــیر یا عشقم را برگـــــــردان
وقتی سایه ها بوی انسان نمی دهند
پس همان بهتر که سایه ای بالای سرت نباشد.
بی " تــو "کنار ِ این خاطره ها نشستن دل می خواهد... که من ندارم.... باور کن !...
سوگنـــــــــــــــــد به ... دستـــــــــــــــــــــــــــان سردم ...! ..وقتــــــــــــی تو نیستـــــــــی ... هیــــــــــــــــــچ چیز ... نمـــــــــی تواند دستــــان مـــرا گــــــــــرم کند ...! حتـــــــی جیبــــــــــــــــهای پالتــــو ...!
در همیـــــن حوالی کسانی هستند که تا دیــــــــروز میگفتند : بدون تو حتی نفــــــس هم نمیتوانم بکشــــم و امــــــروز در آغوش دیگری نفــــس نفــــــس میزنن
آدم ها زود پشيمان ميشوند... ! گـاهـي از گفـته هايشان، گـاهـي از نـگـفته هايشان... گاهي از گـفتن نگفتني هايشان و گاهـــــــــــي هم از نـگفتن گفتني هايشــــــــان..
گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
بلکه برای اینکه ببینی
برای چه کسانی اهمیت داری...... که این دیوار را بشکنند
اِمروز غـُروب ...
پیادِه رو های غـَمگین را قـَدم میزَدم،
عآبــِران بی تـَف...اوت اَز کـِنارَم ..
سـُکوتـَم را لَگـَد میکـَردَند ..،
زیر هـُجوم اَفکآرَم ...
تُ را آرزو کـَردَم،
کآش یکی از عابــِران تُ بودی
********
دنیا را بد ساخته اند ... کسی را که دوست داری، تو را دوست نمی دارد ... کسی که تو را دوست دارد، تو دوستش نمی داری ... اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد ... به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند ... و این رنج است ... آن روز که همه به دنبال چشم زیبا هستند، تو به دنبال نگاه زیبا باش .
شاید نفهمیدی که من بی اون که تو چیزی بگی / سپردمت دست خدا که بی خدافظی نری غصه راهمو نخورشاید همینجا بمونم شاید به مقصد رسیدم خودم فقط نمیدونم
شـایـــد عـشـق همین اسـت ! که مــن : همیشه بـا یــاد تــو بـاشــم و تــــــــــــو : با هر کـه میخواهی ...!
زیر آوارِ آخرین حرفتــ ــ ــ جا مانده ام لعنتۓ نمی دانی "خداحافظت" چند ریشتر بود ...
برگرد...يادت راجاگذاشتي نميخواهم عمري به اين اميدباشم كه براي بردنش برميگردي..
عشق یعنی عبرت روزگار ، شلاق زمانه ، قصاص زندگی ، ولی افسوس ، قصاص زندگی را دید ، شلاق زمانه را خورد ، ولی عبرت نگرفت
خطای دید یعنی اینکه: طرف هیچ خری نیست... ما زیادی گنده می بینیمش
آنان که امروز به بودنشان عادت کرده ایم
نبودشان را ثانیه ای تاب نمی آوریم
چه پیچیدگان ساده ای هستیم ما انسانها ... بیایید یا عادت نکنیم
و یا اگر عادت کردیم، قدر عادتهایمان را بدانیم
که از بودن تا نبودن فاصله ای نیست جز یک نگاه
هرگاه قلبتان برای دیگران می تپد ،
فرشتگان برایتان دست تکان می دهند!
عاشقش بودم عاشقم نبود وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن؛ یکی بود یکی نبود ! یکی بود یکی نبود. این داستان زندگی ماست. همیشه همین بوده. یکی بود یکی نبود … برایم مبهم است که چرا در اذهان شرقی مان “با هم بودن و با هم ساختن” نمی گنجد؟ و برای بودن یکی، باید دیگری نباشد. هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود، که یکی بود، دیگری هم بود … همه با هم بودند. و ما اسیر این قصه کهن، برای بودن یکی، یکی را نیست می کنیم. از دارایی، از آبرو، از هستی. انگار که بودنمان وابسته به نبودن دیگریست. انگار که هیچ کس نمیداند، جز ما. و هیچ کس نمی فهمد جز ما. و خلاصه کلام اینکه : آنکس که نمی داند و نمی فهمد، ارزشی ندارد، حتی برای زیستن. و متاسفانه این هنری است که آن را خوب آموخته ایم. هنر “بودن یکی و نبودن دیگری” !!!
********
دعایت می کنم، عاشق شوی روزی بفهمی زندگی بی عشق نازیباست دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها بخوانی نغمه ای با مهر …
به آخر خط رسیده بودم… باید بهش ثابت میکردم دوستش دارم… خیلی عصبانی بودم.. گفت:اگه دوستم داری رگتو بزن… گفتم مرگ و زندگی دست خداست… گفت:دیدی دوستم نداری؟ خیلی بهم بر خورد تیغو برداشتم رگمو زدم…
چرا ترک کنم سیگار لعنتی را
که فریاد میزند نبودنت را؟
که در دست میگیرم بدن نرمش را جای دستهای سردت
که کام میگیرم از لبان گرمش جای لبهای سردت که حس میکنم بودنش را …
********
بر روی سنگ قبرم ننویسید در جوانی مرد بنویسید پیر شده بود پیر جوانی بر روی سنگ قبرم ننویسید تنها بود بنویسید بهترین دوستش تنهایی بود بر روی سنگ قبرم ننویسید عشق در وجود او نبود بنویسید وجود او عشق بود بر روی سنگ قبرم ننویسید عاشق باران بود بنویسید باران موثر ترین داروی او بود بر روی سنگ قبرم ننویسید که کم تحمل بود بنویسید مشکلاتش بیش از اندازه بود بر روی سنگ قبرم ننویسید روزای آخر غمگین بود بنویسید شاد بود مرگش فرا رسیده بود بر روی سنگ قبرم ننویسید از دوری یار مرد بنویسید از عشق یار مرد بر روی سنگ قبرم ننویسید که روز تولدش مرد بنویسید که هرگز متولد نشد بر روی سنگ قبرم ننویسید نامش مسیح بود بنویسید نامش دیوانه بود
تيغ روزگار شاهرگ ” کلامم ” را چنان بريده ، که سکوتم ” بند ” نمي آيد !
******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** ******** نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ
 سلام من س ع ی د امیدوارم لحظات خوبی رو تو وبلاگ سپری کنید نظر یادت نره گلم بوووووووووووووس 02-68-359-0938 آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان
|
|||||||||||||||||||||||||||
 |
|||||||||||||||||||||||||||
تبادل لینک هوشمند 
آمار
وب سایت:
